☻☺ معلم من ☻☺
مسابقه ی وبلاگ سازی ( برای مدرسه مونه)
|
معلم خوب من«بنام خداوند دانا و توانا» همه سعادتها و همه شقاوتها انگیزهاش مدرسههاستو کلیدش دست معلمین است (امام خمینی) این مطلب فقط جنبه ی طنز دارد پس زیاد جدی نگیرید. (طنز)خیلی خیلی با جنبه باشید...
1)روی اصطلاحات معلم تاکید کنید.
ادامه مطلب دختری در چین زندگی می کرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که آینده اش چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از امتحانات مدرسه ، دوست این دختر به وی خبر داد که به سوالات امتحانی دست یافته است . در حقیقت ، دختر می توانست برای شرکت در امتحان از همین ورقه استفاده کند . دختر کلیه پاسخ های ورقه را که در دست داشت حفظ کرد . با توجه به ضعف درسی وی گمان بر این بود که او در این امتحانات از نمره ۱۰۰ فقط ۳۰ نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد در آزمون مدرسه نمره ۹۸ بگیرد. این مساله باعث شد که دانش آموزان دچار تردید شوند که مبادا دختر در امتحان تقلب کرده است . با وجود این اتفاق معلم دختر را ستایش و تشویق و ابراز اطمینان کرد که وی از آن به بعد موفقیت های بیشتری به دست خواهد آورد . دختر نیز که هیجان زده شده بود ، شروع به گریه کرد . او از سخنان معلم بی نهایت خوشحال شده بود و دریافته بود که اگر خوب درس بخواند ، افتخارات بیشتری کسب خواهد کرد . از آن به بعد ، دختر برای آنکه ثابت کند تلقب نکرده است و برای اینکه معلمش را نا امید نکند ، با جدیت درس می خواند و از لذت درس خواندن را احساس می کرد . چند سال بعد ، او در یکی از دانشگاه های معروف پکن پذیرفته شد . در واقع بدون آن ورقه امتحان سرنوشت دختر این گونه تغییر نمی کرد و آینده خوبی در انتظار وی نبود . اما همان اتفاق فرصتی برای دختر فراهم آورد و مسیر زندگی وی را متحول کرد . بعد از سالها ، دختر به مدرسه باز گشت و برای معلم خود حقیقت را فاش کرد . معلم که دیگر سالمند شده بود ، گفت : عزیزم ، آن زمان می دانستم که تو تلقب کرده ای . زیرا توانایی های تو را می شناختم و می دانستم که تو نمی توانی نمره ۹۸ بگیری . اما فکر کردم که امکان دارد تو با استفاده از این فرصت بیشتر کوشش کنی . بدین سبب ، تو را تشویق کردم و نسبت به تو اطمینان داشتم . دختر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد . وی می دانست که در لحظه کلیدی حیات وی ، معلم او را تشویق کرده و همین مساله راه زندگی وی را تغییر داده است. بله دوستان ، در واقع ، در حیات ما اتفاقات و فرصت های زیادی رخ داده و بوجود می آید . لذا نباید به این آسانی این فرصت ها را از دست داد .
در مدرسه گفتند: «جا نداريم.» مادرم گريه كرد. مدير مدرسه گفت: «آقاي ناظم اسمش را در حاشيهء دفتر بنويس تا ببينيم!» در حاشيهء مدرسه مينشينم و توپ بازي بچهها را نگاه ميكنم، چون لباسم همرنگ بچهها نيست.
وقتی که معلم پیر شود ... تو جوان شده ای . وقتی معلم دست به عصا شود ... تو بی باک تر شده ای . وقتی معلم برای دیدن دست بر پیشانی است ... تو تیزبین شده ای . وقتی معلم باز نشسته شود ... تو سر کار گذاشته شده ای وقتی معلم تنها شود ... تو عاشق شده ای . وقتی معلم می میرد ... تو پیر شده ای ... حالا بگذار پروانه ها دوران پیله گی خود را بیاد نیاورند ...
این عصر هم معایب و مزایای خاص خودش را دارد. از طرفی دانشآموزان با استفاده از مداد، خودکار، پاککن، خطکش و ماشینحساب و تختهی وایتبرد و حتی تقلبهایی که به کمک تکنولووژی نانو تهیه شده، به جنگ امتحانها میروند و از طرف دیگر، معلمها و دبیران محترم هم موقع طرح سؤالهای امتحان از نکتههای بسیار ریز و نانوی کتابها سؤال در میآورند که این همه نانوبینی حتی از انیشتین هم برنمیآید!
میدونم معلم عزیزم این پیام رو نمیخونه ولی من مینویسم برای دل خودم....: بعد از این همه سالها هنوز چهره ی مهربون و نگاه های پر از مهر و محبتت انها را از یاد نبردم رو از یاد نبردم
افقهای دور دست در نگاه تو زیباترین لحظات مرا رقم می زند، لحظاتی سرشار از شوق رسیدن به قله های بلند علم، علمی که با آن زیباترین نام ها را برای حق تعالی می آموزم و قشنگ ترین ترانه های مستی را در وصف والاترین موجود هستی می سرایم و با آن غرق وجود بی کران یکتا پروردگار عالم می گردم. روزها میگذرد و یاد و نامت در سایه سایه ی ذهن و جانم باقی ست وجودت و همه ی آرامش و فداکاری ات در پیکره ی وجودم نقشی جاودان بسته و امروز روز توست گرچه همه روزها از برای نفسهایت گل باران است. این تحفه ناقابل را از من پذیرا باش. مهر ایزدی بر فراز دستانم بدرقه ی استادی که راه و رسم درست زیستن را به من آموخت. امروز بهانه ایست تا بوسه ای نثار دستانت شود و تبریکم را تقدیمت کند . یکی از ترسناک ترین جملات دنیا ، این بود که : " یه برگه از کیفتون بیارید بیرون "
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |